تاریخچه شهر زنجان
شهر زنجان که امروزه عنوان مرکز استان را دارد، از قدیم به سبب قرار داشتن بر سر راه تجاری ری قدیم به آذربایجان دارای اهمیت بوده است. موقعیت جغرافیایی شهر منطبق بر ۴٨ درجه و ٢٨ تا ٣٠ دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ و ٣۶ درجه و ۴٠ تا ۴١ دقیقه عرض شمالی از خط استوا است و با تهران ٣٣٠ کیلومتر فاصله دارد.
این شهر در ساحل راست رودخانه ای که به همین نام مشهور است و از چمن سلطانیه واقع در ۴٠ کیلومتری سمت شرقی آن سرچشمه می گیرد، ایجاد شده و دیر زمانی است که به حیات خود ادامه داده است.
شهر زنجان به لحاظ دارا بودن شرایط ویژه جغرافیایی، و قایع و حوادث تاریخی بسیاری را از سرگذرانیده و ضربات مهلکی را بر پیکر خود تحمل نموده است. که در این پژوهش با رعایت ایجاز گوشه هایی از آن بررسی خواهد شد. شهر زنجان علی رغم دارا بودن قدمت تاریخی هم سنگ باشهرهای شناخته شده، فاقد پیشینه مدون تاریخی است. موضوع مطالعه درارتباط با این شهر تقریباً بکر و انجام مطالعات علمی و سیستماتیک بسیار اندک بوده است.
در مورد وجه تسمیه شهر زنجان تاکنون نظرات گوناگونی ازسوی پژوهشگران و نویسندگان ارائه شده است. قدیمی ترین نامی که به این منطقه اطلاق شده است زندیگان به معنای اهل کتاب زند معروف ترین کتاب آیین زردشتی ساسانی و گان از پساوند اهل باستان است که در دوره ساسانیان بر این منطقه گذاشته شده است.
گفته می شود بنای شهر زنجان در زمان اردشیر بابکان ساخته شده و در آن زمان نام شهین یعنی منسوب به شاه به آن اطلاق می شده است. از اواخر دوره قاجاریه به علت استقرار ایل خمسه فارس نام خمسه نیز بر آن نهاده شد.
یافته های تاریخی و کاوش های باستان شناسی که در نواحی مختلف استان زنجان انجام گرفته گواهی بر قدمت تاریخی و دیرینگی آن است و آثار کشف شده در این محدوده استقرارهای انسانی از دوران پیش از تاریخ تا دوران اسلامی را در این منطقه ثابت می کند.
در بیشترمنابع موجود نویسندگان و پژوهشگران با استناد به یافته های باستان شناسی و متون تاریخی پیشینه تاریخی استان زنجان را در چهار مرحله دوران پیش از تاریخ تا دوران آغاز ادبیات شامل هزاره هفتم تا اوایل هزاره سوم پیش از میلاد، دوران آغاز ادبیات و دوران تاریخی شامل اوایل هزاره سوم تا اواخرهزاره دوم پیش ازمیلاد و دوران تاریخی جدید شامل اواخر هزاره دوم پیش از میلاد تا اوایل قرن هفتم میلادی و دوران اسلامی که طول زمانی آن از قرن ۷ تا ۱۹ میلادی برابر با قرن ۱ تا۱۴ هجری قمری برآورد می شود مورد مطالعه قرار داده اند.
یافته هایی که از غار تاریخی گلجیک در۳۷ کیلومتری جنوب باختری شهر زنجان و در محدوده شهرستان ماه نشان به دست آمده حدود سی هزار سال قدمت دارند و گواهی بر قدمت تاریخی منطقه زنجان در دوران پیش از تاریخ تا دوران آغاز ادبیات است.
در منطقه ایجرود واقع در جنوب باختری شهرستان زنجان آثاری از دوران آغاز ادبیات به دست آمده است . زیستگاه های انسانی منطقه ایجرود در هزاره سوم و دوم پیش ازمیلاد در هشت کانون باستانی و تداوم حیات آن ها تا هزاره اول قبل از میلاد حکایت از شکوفایی و تداوم تمدن فلات مرکزی ایران در این ناحیه دارد.
تاکنون ۶۵ کانون تاریخی در منطقه زنجان شناسایی و مورد بررسی قرار گرفته اند که بیشتر این کانون ها در دره های زنجان رود، شاهرود و قزل اوزن شناسایی شده اند. بررسی ها و مطالعات موجود بر وجود نوعی سفال خاکستری رنگ ساده که با مهاجرت اقوام آریایی در منطقه مطابقت دارد گواهی می دهد.
استناد به متون تاریخی نمایان گر آن است که در اواخرهزاره دوم پیش از میلاد و در اثر فشارهای ناشی از کمبود منابع اقتصادی و کشاورزی و بروز جنگ های منطقه ای اقوامی از منطقه ماوراء النهر و حوزه دریاچه آرال به طرف باختر حرکت کردند. گفته می شود که تیره ای از این اقوام از طریق جنوب دریای خزر و به احتمال زیاد از دره سفید رود و از منتهی الیه شمال خاوری مرز طبیعی زنجان به این منطقه وارد شده اند البته گفته می شود که مهاجمان برای ورود به فلات ایران از چند راه استفاده نموده اند. برخی دانشمندان معتقدند که گروهی از اقوام یاد شده از طریق جنوب خاوری دریای خزر و پس از عبور از رود اترک و گروه دیگر پس از عبور از کنار دریاچه ارومیه وارد فلات ایران شده اند.
مطالعاتی که در مظاهر فرهنگی و تمدنی منطقه زنجان صورت گرفته تفاوت هایی را در این زمینه نشان داده است. تفاوت های موجود در آثار کشف شده در تپه حسنلو و جنوب دریاچه ارومیه با بقایای موجود در این نواحی و تراکم استقرارها و مشابهت اشیای تاریخی ناحیه خورین در باختر تهران و املش گیلان با آثار این منطقه گویای این مطلب است که اقوام مهاجر از راه سوم که دره سفید رود است به منطقه زنجان سرازیر شده اند.
گفته می شود استقرار مهاجران در منطقه زنجان با آرامش صورت گرفته که شاید تعداد اندک بومیان منطقه دلیل اصلی این امر بوده باشد.
در زمینه ی خاص تاریخ زنجان از آنجا که زنجان در مسیر یکی از شاهراه های اروپا به ایران قرار داشته است ، مسافرانی که از این مسیر وارد ایران می شدند مطالبی را درباره زنجان، تاریخ اجتماعی ، مسائل روز و غیره آورده اند که به دلیل نبود و کمبود منابع تاریخی در مورد زنجان در مقاطع مختلف تاریخــی و از دوران صفـــویان به این طــرف، گاه تنها اطلاع ما از آن برهه از تاریخ زنجان به شمار می رود این مسیر که کوتاه ترین راه بین پاریس تا اصفهان به شمار می رفت از طرف خشکی ۱۳۰۰ فرسخ بیشترین مسافران را به خود جلب کرده است کاروان بزرگ ایران همه ساله در ایام بهار از شهر توقات در ترکیه ی کنونی حرکت به سمت ایران را آغاز می کرده است (شیبانی ، ژان ، سفر اروپاییان به ایران ، ص ۲۰و ۲۱ ) در کتاب تاریخ زنجان ، تألیف رامین سلطانی تعداد زیادی از سفر نامه هایی که مطالبی در مورد زنجان دارند معرفی و از آنها استفاده شده است با این همه این کتابها صرفاً مربوط به آنهایی است که از زبان اصلی با ترجمه انگلیسی و یا فرانسوی به زبان فارسی برگردانیده شده اند، سفر نامه های بسیاری نیز وجود دارند که ترجمه نشده اند و مطالب بسیار متنوع و قابل استفاده ای را می توان از خلال آنها استخراج نمود .
۱- اولین سفر نامه ی مربوط به شخصی فرانسوی به نام کورنلی دوبروین است که کتاب سفرنامه ی وی در پنج جلد در سال ۱۷۳۲ میلادی تحت عنوان سفرهای «کورنلی دوبروین » در مشرق در لاهه ی هلند چاپ شده است ظاهراً این کتاب اول بار در سالهای ۱۶۷۶ -۱۶۷۴ میلادی به چاپ رسیده، بنابراین وی در حدود اواخر دوران سلطنت صفویان به ایران آمده است . وی در جلد پنجم کتاب خود توصیف و شرح مفصلی از شهر زنجان آورده است .
۲- جمیز موریه انگلیسی در سال ۱۸۰۹-۱۸۰۸ میلادی /۱۲۲۳-۱۲۲۴ هجری در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار جزو هیاتی به ریاست سرهارفورد جونز از طرف پادشاه انگلستان به دربار ایران آمد . کتاب وی که در سال ۱۸۱۲ میلادی در لندن به چاپ رسیده علاوه بر توصیف شهر زنجان و ایلات ساکن در ناحیه و استان خمسه از کتیبه ای در ارمغانخانه یاد کرده که بسیارحائز اهمیت و جالب توجه است . متأسفانه گویا اطلاعی از این کتبیه امروزه در دست نیست .
۳-« جان جانسون » انگلیسی که سفر خود را در سال ۱۸۱۷ میلادی /۱۲۳۲ هجری از هندوستان به سمت انگلستان و از طریق ایران، گرجستان، روسیه، لهستان و آلمان آغاز کرده بود ،کتاب سفرنامه ی خود را در سال ۱۸۱۸ میلادی در شهر لندن به چاپ رسانید وی در ضمن گزارش سفر از اقامت خود در شهر زنجان مطالبی آورده و اطلاعاتی در مورد شهر زنجان به دست داده است که بسیار مفید می باشد.
۴- کتاب گزارش سفر ایران و اقامت در تهران شرح سفر « تانکوان » انگلیسی به ایران است که در سال ۱۸۲۰ میلادی در لندن به چاپ رسیده است در این کتاب شرح مفصل و مبسوطی از جاده تبریز به زنجان ، شهر میانه ،قافلانکوه ، قزل اوزن و پل معروف آن در قافلانکوه ، شرح مفصلی از شهر زنجان وترکیب جمعیتی ومیزان جمعیت شهر زنجانرود، وصف جاده ی زنجان به قزوین و قصبه ی سلطانیه آورده که در نوع خود بسیار مفید و قابل استفاده است این کتاب شرح مسافرات تانکوان از قسطنطنیه تا تهران می باشد .
۵- کتاب « جمیزادوارد الکساندر » تحت عنوان از هندوستان تا انگلستان در سالهای ۲۶-۱۸۲۵ میلادی ، در سال ۱۸۲۷ میلادی در لندن به چاپ رسیده و مطالبی اندک در مورد زنجان و سلطانیه دارد.
۶- فرد دیگری به نام «جرج کپل » که از هندوستان عازم انگلستان بود شرح مسافرت خود را که از طریق ایران و روسیه بوده در ۲ جلد در سال ۱۸۲۴ میلادی تحریر و تصنیف کرده که در سال ۱۸۲۷ میلادی در لندن چاپ شده است وی در جلد دوم کتاب خود توصیف مفصلی از شهر زنجان و وضعیت آن روز شهر و توصیفی از چند و چون بازار بزرگ و مسجد بزرگ سلطانی شهر زنجان آورده است . در هنگام مسافرت وی از طریق ایران چند سالی از تعمیر بازار قدیمی زنجان و احداث مسجد جامع بیش نگذشته بود .
۷- «هومر دوهل » اهل فرانسه در کتاب خود به نام سفر به ترکیه و ایران در طول سالهای ۴۸-۱۸۴۶ میلادی در پاریس و در دو جلد به چاپ رسیده ، در فصل هفدهم در مورد ویرانی ها و خرابی های شهر زنجان مطالبی را آورده است این ویرانی ها و خرابی های مورد اشاره وی ناشی از شورش بابیان زنجان و سرکوب آنان و تخریب شهر به دست نیروهای دولتی در اوایل حکومت ناصر الدین شاه قاجار می باشد .
۸- در جلد اول کتاب روزنامه ی اقامت سه ساله ی یک دیپلمات در ایران تألیف « ادوارد بکهاوس ایست ویک » که در سال ۱۸۶۴ میلادی در لندن به چاپ رسیده است ، مطالبی اندک ولی قابل توجه در مورد شهر زنجان آمده است .
۹- «آنجهولت لیکوما » اهل فرانسه مولف کتاب سفر به روسیه ، قفقازیه و ایران از داخل بین النهرین، کردستان، سوریه، فلسطین و ترکیه در فاصله ی سالهای ۷۵-۱۸۶۵ میلادی در پاریس و آمستردام به چاپ رسیده ، در جلد دوم ، خاطرات سفر خود را از طریق ایراوان به تهران، شرح داده و در فصل سوم به صورت مفصل دیده های خود را از شهرهای زنجان و سلطانیه به رشته تحریر در آورده است.
۱۰- «اگوستوس هنری مون سی » کتابی دارد تحت عنوان سفری به قفقاز و قسمتهای داخلی ایران که در سال ۱۸۷۲ میلادی در لندن به چاپ رسیده است وی در این کتاب شرح مستوفایی از شهر زنجان آورده که قابل توجه و استفاده می باشد . در آخر کتاب جاده های بین شهری و مسافات بین شهرهای سر راه خود را آورده است که جالب توجه می باشد .
۱۱- کتاب « ایـــران سرزمین ائمه » شـــرح مسافرت در بیـــن سالهای ۸۵-۱۸۷۱ میلادی تألیف «جمیز باست » انگلیسی در سال ۱۸۸۷ میلادی در لندن به چاپ رسیده است وی شرح مفصلی از شهر زنجان، اوضاع اجتماعی، سرگرمی های مردم، بیماری و قحــطی و مــرگ و میر، اهمیت سوق الجیشی زنجان ، استقامت و مقاومت بابی ها در مقابل لشکر حکومت و… آورده که بسیار قابل توجه و دقیق می باشد .
۱۲- یک نفر فرانسوی به نام «آگوست لاکوا دو ویلمورن » در کتاب از پاریس تا بمبئی از طریق ایران که در سال ۱۸۹۵ میلادی در پاریس به چاپ رسیده در فصل چهارم شرح مفصلی از زنجانرود ، شهر زنجان، موقعیت جغرافیایی آن، قصر حاکم، بازار وشهر سلطانیه آورده است .
۱۳- «سون آندرسن هدین سوئید » در کتاب دوجلدی خود که در سال ۱۹۱۰ میلادی در لندن به چاپ رسیده در شرح مسافرت خود از آناتولی به تهران پایتخت قاجاریه، به صورت مفصل در مورد رودخانه ی قزل ازون و سفید رود که به گفته وی بزرگترین رود شمال ایران می باشد و نیز در مورد ایالت خمسه که مسیر مواصلاتی ایران به اروپا بود ، مطالب بسیار سودمندی به دست داده است .
۱۴- «ماریت هنری دونوهو »که به همراهی هیاتی اعزامی در سال ۱۹۱۹ میلادی و پس از انقلاب مشروطه به ایران آمده، در مورد وقایع تبریز بعد از انقلاب مشروطه و به هنگام استبداد صغیر مطالبی مبسوط آورده و در مورد عملیات روسها در زنجان به هنگام قیام میرزا کوچک خان جنگلی و وقایع زنجان مطالبی قابل توجه و دست اول در اختیار علاقمندان به تاریخ قرار می دهد .
۱۵- کتاب دیگر مربوط به «ادوارد دنیسون راس » به نام ایرانیان است که درسال ۱۹۱۳ میلادی در آکسفورد به چاپ رسیده و مطالبی مختصر در مورد زنجان دارد .
۱۶- کتاب « والتر هینتس» که ایران شناسی و مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه توبینگن آلمان بوده در سال ۱۹۳۸ میلادی در برلین با عنوان یک سفر تحقیقی در ایران نو چاپ گردیده است . وی در این کتاب در مورد شهر زنجان در اوایل قرن حاضر خورشیدی و رودخانه زنجانرود مطالبی آورده است که قابل توجه می باشند .
۱۷ـ ابن خرداد متوفی به سال ٣٠٠ هجری قمری در کتاب المسالک و الممالک فاصله زنجان را تا قزوین ٢٧ فرسخ و تا ابهر یا اوهر ١۵ فرسخ دانسته است.
۱۸ـ اصطخری جغرافی دان معروف ایرانی در کتاب خود تحت عنوان المسالک والممالک، درباره زنجان چنین اظهار نموده «ابهر و زنجان دو شهر کوچک و پر نعمتی هستند که دارای آب فراوان و درختان زیاد مزارع وسیعی می باشند و زنجان از ابهر بزرگتر است».
۱۹ـ کتاب حدود العالم من المشرق الی المغرب، که به سال ٣٧٢ هجری قمری توسط نویسنده نامعلومی به رشته تحریر در آمده درباره زنجان چنین نقل می کند. «زنگان شهری است با نعمت بسیار و مردمان آهسته».
۲۰ـ معجم البلدن نوشته یاقوت حموی زنجان را چنین توصیف نموده است. «زنجان به فتح اول و سکون ثانی شهر بزرگ و مشهوری است. از نواحی جبال که بین آذربایجان و دیگر شهرهای جبال واقع شده، نزدیک قزوین و ابهر است. عجم آن را به فتح قاف زنگان می گویند، از این شهر مردانی از اهل علم و ادب و حدیث برخاسته اند. در سنه ٢۴ هجری قمری به فرمان عثمان بن عفان براء بن عازب را ولایت ری داد و او در ابهر جنگید و آنجا را فتح کرد.» بعد قزوین را گشود و سپس متوجه زنجان شد و آن را با قهر و غلبه فتح کرد».
۲۱ـ عز الدین علی بن الاثیر در تاریخ بزرگ اسلام فتح زنجان را به سال ٢۴ هجری قمری به دست براء بن عازب با قهرو غلبه ذکر نموده است.
۲۲ـ در کتاب نزهه القلوب نوشته حمدالله مستوفی که به سال ٧۵٠ نگاشته شده درباره زنجان چنین نقل گردیده است:
«زنجان از اقلیم چهارم است، طولش از جزایر خالدات (فم) عرض از خط استوا(لول)، اردشیر بابکان ساخت و شهین خواند، دور باروش سی هزار گام است، در حمله مغول خراب شد. هوایش سرد است و آبش از رودخانه ای که به آن شهر منسوب است و از حدود سلطانیه بر می خیزد و در سفید رود می ریزد و از قنوات و ارتفاعات آنجا اکثر غلبه بود و در رودخانه برنج و جالیز نیز کارند. اما در آن شهر و ولایتش میوه نیست و از طارمین آورند و مردم آنجا سنی، شافعی مذهب اند و بر طنز و استهزاء بسیار اقدام نمایند. در صورالاقالیم گوید«غفلت بر ایشان غالب است مثل شیخ اخی فرج زنجانی و استاد عبدالغفار سکاک و عیسی کاشانی و غیره، دیوانیش بتمغا مقرر است و ١٢ هزاردینار زمانی آن و ازولایتش کما بیش صد پاره دیه است. هشت هزار دینار متوجه است که جمله در تومان است. »
چارق دوزی یکی دیگر از هنرهای دستی است که دستهای ظریف هنرمندان زنجانی در تولید آن مهارت ویژه ای دارند. اصولا صنعت کفاشی از قرن یازدهم هجری درشهر رونق فراوانی داشته است. تمرکز کفاشان در دو بازار بالا و پایین و اختصاص یافتن راسته های گوناگون به این فن حکایت ازرونق آن را در ادوار گذشته دارد. هم چنین وجود محله بزرگ دباغها در شهر، این فکر را قوت بخشیده است. به علت ورود کفشهای کارخانه ای و علل دیگر کفاشی بومی از رونق افتاده و اساتید آن به چاروق دوزی روی آورده اند. به هر تقدیر هم اکنون چارقهای زیبا از شهرت خاص و عام برخوردار است. این چارقها مشخصا زنانه بوده و استفاده از آن جنبه تشریفاتی و تفننی دارد، چارقها از دو قسمت کف و رو تشکیل شده است کف آن از چرم ظریف و رویه آن از نخهای نازک رنگی و گاهی از ابریشم و در طرحها و گونه های فراوان ساخته و بافته می شود، چنان که مصنوعات آن باب طبع ایرانی و خارجی است و مناسب ترین سوغات شهر محسوب می شود.
۲۳ـ فردریچاردز، مستشرق اروپایی که از منطقه عبور نموده چنین نقل کرد.«در جاده تبریز، شهر سلطانیه را با آن مسجد و گنبد مشهورش می توان از چند مایلی مشاهده کرد، بعد از آن شهر زنجان که شهر کوچک و ویرانی است قرار دارد، نقره و ملیله کاری این شهر پر زرق و برق است که این نوع کار مورد پسند ایرانیان متجدد است که از نازک کاری زیاده ازحد و صنایع مزّین و آراسته طرفداری می کنند.»
۲۴ـ تاورنیه مستشرق معروف فرانسوی درقرن ١٧ میلادی که چندین بار به ایران سفر کرده است در ارتباط با زنجان چنین نقل می کند:
از رودخانه ای که از زیر قافلان کوه می گذرد می روند به یک کاروانسرای خوبی که موسوم است به جامالاوا (که جمال آب باید باشد) که تازه چند سالی است ساخته شده و بعد از سیزده ساعت راه از میان دشت حاصلخیزی می رسند به یک کاروانسرای دیگر موسوم به سرچم که در میان صحرای منفردی واقع شده و همین فقره سبب جسارت و تهور راهدارهای آنجا شده است، که بواسطه دوری از شهر و آبادی از هیچ چیز نمی ترسند. از سرچم به یک رودخانه می رسند که بعد از آن که مدت طولانی درساحل آن راه پیمودند به یک کاروانسرای دیگر موسوم به ویک یه (نیک پی) که نزدیک است به یک قریه بزرگ، بنای آن عالی و پی های آن از سنگ تراشیده قرمز و سفید خیلی سخت و مواجی است.
روز بعد باید از یک صحرای پست و بلندی گذشت که از آنجا داخل یک دره می شوند و به زنجان می رسند که یک شهر بزرگ بد بنا ایست، اما یک کاروانسرای بسیار قشنگ دارد که در سفر آخر من به اصفهان به طوری پر بود که با وجود شدت باران اگر دو نفر از ارامنه من را با آدمهایم در اطاق خود جای نداده بودند مجبور می شدیم که بیرون بخوابیم ولی اسبهای ما در زیر آسمان ماندند، از زنجان باید رفت به یک کاروانسرایی که در آنجا بعضی وجوهات که به خان سلطانیه تعلق دارد باید تأدیه شود.
۲۵ـ شاردن سیاح دیگر فرانسوی که به سال ١۶٧٢ میلادی از ایران بازدید نموده درباره زنجان چنین نوشته است. «…. بالاخره در هفتم، ٧ فرسنگ در اراضی بایر و چمنزار راه پیمودیم در این قسمت از مسیر جاده به علت تپه ها و ارتفاعات شنی اندکی مارپیچ می باشد. در سرتاسر راه در هر دو طرف جاده اراضی سبز و خرم و دهکده های خوش منظر و مصفایی با فواصل کم مشاهده می شود.
زنجان چای تمام این نواحی را سیراب و مشروب می سازد. ما دریک کاروانسرای بزرگ به نام نیشه(نیک پی) که در وسط۵ دهکده آباد واقع شده رحل اقامت افکندیم. درپنجم در همان مسیر در یک جاده بسیار خوب و بالنسبه مستقیم شش فرسنگ راه پیمودیم و در زرقان منزل کردیم. این آباده بلده کوچکی است که بیش از دو هزار خانه باغچه ندارد و دریک دشت باریکی که در میان کوهستان قرار گرفته گسترده شده است، فاصله جالبی آن را محصور ساخته اند بیش از نیم فرسنگ نمی باشد. اراضی زرقان (زنجان) بقدر کافی مثبت و حاصل خیز و خوب و خوش است، در تابستان آب و هوای آن خنک و مطبوع می باشد. اطراف و اکناف شهر مشحون از باغات و بساتین سبز و خرم است ولی در داخل بله غیر از اتلال مخر و به چیز شایان توجهی دیده نمی شود. بر حسب تواریخ ایرانی این شهر در دوره اردشیر بابکان قرنها پیش از ظهور اسلام به وجود آمده است. چنانچه از اسناد مزبورمستفاد می شود زرقان دارای ٢٠ هزار خانه باغچه بوده است. و این ادعا کاملاً حقیقت می نماید چون هنوز درحوالی یک مایل و بیشتر شهر آثار و بقایای مخروبه مشاهده می شود.
تیمور لنگ نخستین بار که از آنجا عبور می کرد، سرتاسر شهر راویران ساخت ولی در بار دوم یعنی هنگام مراجعت از ترکیه پس از اطلاع بر گذشته ممتد و درخشان فرهنگی زرقان و آگاهی از ظهور دانشمندان متعدد و عالی مقام در آن، یک قسمت از شهر را مجدداً آباد کرد. این موضوع در میان نویسندگان شرقی سخت مشهور است. اقوام ترک و تاتار که بعد از تیمور به سرزمین ایران یورش آوردند چندین بار این شهر را ویران و با خاک یکسان ساخته و سکنه آن را قتل عام کرده اند و در حقیقت از آغاز سده جاری است که از نو در آبادی زرقان اقدام کرده اند.»
۲۶ـ بستان السیاحه نوشته حاج زین العابدین شیروانی از کتب دوره قاجار درباره زنجان چنین نقل نموده «زنجان شهری است به جهت توأمان از بلاد عراق بوده، اکنون مدتهاست ازمضافات آذربایجان محسوب می شود آب خوب و هوای مرغوب و هوا که سردیش فراوان و حبوبات و غلات ارزان است. آن شهر مغرب سمت سلطانیه واقع و از اقلیم رابع و اطرافش واسع است و دورش بارویی کشیده اند. مکرر به سپاه موافق و مخالف خراب شده اکنون قریب به سه هزار باب خانه در اوست و مردمش ترک زبان و شیعی مذهب و خالی از نخوت و خشونت نباشند، عموماً دشمن فقرا و زمره عرفا باشند، قدیم الایام ارباب کمال و اصحاب حال از آن مقام برخاسته اند و به زیور فضایل صوری وکمالات معنوی آراسته اند از آن جمله شیخ اخی فرج، مرشد شیخ نظامی صاحب خمسه و مرید شیخ ابوالعباس نهاوندی، راقم ولایت زنجان مکرر مشاهده کرده کسی که دلربا باشد به نظر نیامده است.»
۲۷ـ پرنسیس سولتیکوف مستشرق روسی که به سال ١٢١۶ هجری شمسی از ایران بازدید نموده درباره زنجان چنین می نویسد: «زنجان مانند تمام شهرهایی که تا به حال دیده ام شهر کوچکی است که منظره تیره و ناپاکی دارد، با این حال به نظر من خیلی آباد آمد. اول قسمتی از بازار را با اسب طی کردم و سپس با عبور از دره های مختلفی که هر چه پیش می رفت تنگ تر و کوتاهتر می شد، خرابه های قصر قدیمی را به من نشان دادند. بایستی به زانو دربیایم تا سر من به جایی نخورد. مرا از باغی که پر از نوکر بود گذراندند در آنجا مقداری بنا که به طور غیر منظم ساخته شده بود، دیدم. بنایی که از همه خراب تر شده بود و امروز یکی از خانه های حاکم زنگان است، سابقاً از بیوتات سلطنتی بوده، از پله های مارپیچی بالا رفتم ناگهان با کمال تعجب وارد عمارتی شدم که شکوه آن شنیده نشده است تنها کالئیداسکب می تواند شبحی از اشکال و رنگهایی که به چشم من خورد، بدهد. شاه نشین هایی که توسط ستونهای بلوری باز و نگهداری می شده در اطراف این منزل بود. در دیوارها و درز سقف هزاران آیینه مخلوط با طلا کاری های درخشان و نقاشی های روشن که گلها و صحنه های شکار و جنگها ومقداری موضوع های با لطف را نشان می داد، دیده می شد. حوض بزرگی پر از آب مرکز این بنای زیبا را اشغال می کرد. شکل بنا هشت گوش بود و دراطراف آن مانند جایگاههای تماشاخانه عمارت ساده ای بود که نوکرها در آن منزل داشتند این عمارت هم کف زمین بود. اما در طبقه اول تمام اطاقها که با تزئین مخصوصی مشخص می شد و همه در زیبایی باهم رقابت می نمودند ازیکدیگر با درهای شیشه ای و پرده های زربفت مجزا می شدند، هیچ گاه مهمان نوازی، با محبت تر و عالیتر از آنچه توسط حاکم زنجان از من دیده نشده است. سفره ها به مقدار افسانه ای مانند، از میوه و شیرینی پر شد، قلیانی عالی از طلا برای من آوردند و حاکم بدون اینکه کلمه ای بگوید:
«این شراب ادب بود که با زبانی که نمی دانستنم سخن نگوید »در مقابل من نشست. واقعاً بسیار متأسف شدم که در مقابل این تشریفات ساکت بمانم. از دو زبانی که دیر این قسمت صحبت می کند تاتاری نمی دانستم و فارسی کاملاً برای من ناشناخته بود.
حاکم با صدای آهسته دستور داد که قهوه و چای و پلو و چورک و مورک بیاورند. چورک به معنای نان است و مورک اضافه بی معناست که برای تأکید در تاتاری به کلمات اضافه می شود روح زبان در اینهاست. حتی دستور تخم مرغ داد. نخستین این کلمه به معنای جوجه است و دومی هیچ. و بالاخره تا مرا دریکی از شاه نشینهای زیبا که با کمال دقت پرده سفید آن را کشیدند، جای نداد از آنجا نرفت با کمال عجله پرده را عقب زدم تا از منظره حوض که طبقه زیرین را خنک می کرد و منظره عمارتی که آفتاب در هزاران آئینه مقرنس کاری در میان نورهای شیشه رنگین و نقاشی های حیرت انگیز بازی می کرد، محروم نگردم همه در خدمت من بودند ولی با ظاهر آرام و فوق العاده. علاوه بر یک صبحانه عالی یک منقل با یک شمع پیه ی که برای من چنین منزل پر تلالوی است به نظرم آمد، برای من آوردند و سپس اشیایی که به خیال خودشان برای شستشو لازم بود، یک تکه صابون بسیار بد، حنا و رنگ برای خضاب کردن موها و ریش و دست و پای آوردند.
من استراحت کردم و لباس پوشیده با چهار فراش برای گردش در بازار رفتم و مجبور شدم که ازفعالیت نوکرها جلوگیری کنم، چه آنها با ضربه چماق و لگد اشخاصی را که بر سر راه ما بودند از پای در می افکندند. از این گذشته رسم این ممالک از این قرار است. چند روز قبل از رسیدن ما چون گدای بی سر و پایی بدبختی دست به جانب یکی از اعیان دراز کرده بود، توسط فراشها خوب کتک خورده بود، حتی پیر مردان را از سر راه من دور می کردند و یا ریش آنها را می کشیدند و یا مشت بر صورت آنها می کوفتند، زیرا به هر صورت باید عبور یک مرد متشخص (نجیب آدم) تأثیر خود را بخشیده و به ضرب چوب معلوم گردد. این تنها وسیله تظاهر قدامی است که شأن آن شخص ایجاب می نماید. اگر سرنوشت انسانهای بدبخت این است، لزومی ندارد بگویم خران و شترانی که به این بدبختی گرفتار و در سر راه گردش و تفریح من واقع شده بودند خوب کتک می خوردند. من واقعاً از این سروصدا واز این طوفان ضربات که موجب بی گناهیش، من بودم گیج شده بودم، اگر بعدها قلب من سخت نشد و بدین عادت وحشیانه خو نگرفت دلیل آن عدم تأیید لزوم این روش برای نگهداری اهمیت و اعتبار اروپاییان توسط نمایندگان خارجی مقیم این مملکت نبود! شام از زیادی انواع واقسام پلوها و خورشها و ماهی ها، و کبابها و یوعورت یا ماست قابل ملاحظه بود. شربتها، مرباها، خوشابها، انارها، خربزه های لذیذ، فراوان بود و ازهیچ چیز فروگذار نشده بود، سینی های بزرگ و متعدد از پنجره ها داخل نشد، چه به اندازه کافی برای گذرادن آنها عریض نبود. در ایران پنجره ها لااقل به عرض ۴ برابر پنجره های ما هستند و درها نیمی تنگ تر و کوتاهترند، فرشها واقعاً پر شده بود و راستی بدون زحمت ممکن نبود ازمیان سیل تنعم، که مهمان نوازی ایرانی درزیر پای مسافرینی که سعادت دیدار زنجان را دارند فرو می ریزد، جای پایی برای خود باز کرد.»
۲۸ـ پروفسور ادوارد براون مستشرق انگلیسی که به سال ١٨٨٧ از ایران دیدن نموده در کتاب خود به نام (یک سال در میان ایرانیان ) درباره زنجان چنین نگاشته: «روز دیگر به شهر بزرگ زنجان که مخصوصاً بر اثر جنگ سال ١٨۵٠ میلادی و دفاع بابی ها از خودشان در آن شهر معروف شده است رسیدیم. زنجان در جلگه ای واقع شده که از هر طرف تپه ای آن را احاطه نموده، و آب رود خانه زنجان، که در اطراف آن باغهای زیادی وجود دارد، از نزدیکی این شهر می گذرد، با این که مدتی از جنگ می گذرد مع هذا هنوز آثار جنگ درشهر مشهود است. زیرا نه فقر توپهای دولتی هنگام بمباران شهر خیلی به آن آسیب رسانیده اند، بلکه خود باب ها که درشهر محصور بوده آن گاهی برای اغفال قوای دولتی، بعضی از جاها را آتش می زدند. اما از دروازه شهر از سمت غرب وارد شدیم و از طرف راست قبرستان بزرگی که گنبد دو امامزاده در آن دیده می شد عبور کردیم در کاروانسرایی نزدیک بازار، بارها را پایین آوردیم و خود برای تماشای بازار که تقریباً به خط مستقیم از مغرب به مشرق امتداد دارد و شهر را نصف می کند از کاروانسرا خارج شدیم و طول شهر از مشرق به مغرب بیش از عرض آن از شمال به جنوب است .
روز دیگر ما در زنجان ماندیم برای این که علاقمند بودیم که در شهر گردش کنیم و مخصوصاً وضع و حصار شهر را ببینیم و بفهمیم که چطور شد که عده قلیل از بابی ها توانستند عده کثیری از سربازان دولتی را پشت حصار معطل کنند، زیرا سرهانری بتهون، در کتاب خود موسوم به تاریخ ایران در دوره سلطنت قاجاریه می نویسد که قلعه زنجان از لحاظ جنگی دارای وضع مستحکم نیست و یک قشون دولتی درظرف چند روز می تواند آن را تصرف کند. من وقتی که حصار زنجان را دیدم، فهمیدم که نویسنده کتاب مزبور درست می گوید و شهر زنجان دارای یک دژ مستحکم نیست که بتوان مدت مدیدی در آن پایداری نمود، گرچه اطراف شهر حصاری به ارتفاع ٢٠ تا ٢۵ فوت (٨ تا ١٠ متر) وجود دارد ولی این حصار بر خلاف دژها و برجهای جنگی اروپا با مصالح بی دوام ساخته شده است، و ویران کردن آن اشکال ندارد. لذا تردید نیست که اگر بابی ها توانستند مدت مدیدی در شهر زنجان پایداری کنند بر اثر استحکام و وضع جنگی دژ نبود بلکه همت و استقامت بابی ها، سبب شد که آنها توانستند مدتی دراز پایداری نمایند، حتی زنهای بابی نیز در جنگ شرکت کردند و مانند زنهای کارتاژ باستانی گیسوان خود را بریدند و به توپها و تفنگها بستند و به مردان گفتند اگر شکست بخورید مثل این است که زنهای خود را ازدست داده باشید و هنگام محاصره بابی ها در زنجان شدت جنگ مخصوصاً در شمال و شمال غربی شهر نزدیک قبرستان و دروازه تبریز محسوس بود. بدبختانه هیچ یک از کسانی که در آن جنگ بزرگ شرکت کردند در زنجان نبودند که من بتوانم از آنها اطلاعات راجب جنگ کسب کنم. ……… روز چهاردهم نوامبر تمام اوقات من در زنجان صرف این شد که بازماندگان آن جنگ را پیدا کنم ولی حتی یک نفر پیدا نشد که خود در آن شرکت کرده باشد. چون ادامه توقف من در زنجان دیگر فایده ای نداشت روز دیگر پانزدهم نوامبر بود از آنجا حرکت کردیم.»
۲۹ـ مارسل دیولافوآ مهندس و باستان شناس فرانسوی باتفاق همسرش مادام دیولافوآ در سال ١٨٨١ و سال ١٨٨۴ میلادی از ایران بازدید نمود در سفرنامه خود درباره زنجان چنین اظهار نموده: شهرزنجان یعنی حاکم نشین ایالات خمسه واقع است درروی فلاتی که بر دشتی تسلط دارد. این دشت به وسیله رودی که از شعب قزل اوزن است مشروب می گردد. چون شهر در محل مرتفعی قرا گرفته هوای آن درتابستان مطبوع و خنک است ولی درزمستان به واسطه برف زیاد و سرمای سخت، به سکنه خوش نمی گذرد. این شهر افتخار دارد که توسط اردشیر بابکان سر سلسله پادشاهان ساسانی به وجود آمد، در زمان تیمور لنگ این شهر ویران شد و یکی از ابنیه قابل توجه آن عبارت بود از مقبره شیخ اخی فرج بود از بین رفت و در شورش بابیه هم باندازه سختی ویرانی دید که مصائب هجوم تاتارها را فراموش نکرده است، در عوض در این شورش اخیر بقدری شجاعت و مقاومت بروز داده که شهرت آن تا تاریخ باقی است محفوظ خواهد ماند. در زنجان ما در چاپارخانه منزل کردیم، نایب چاپارخانه مرا به گردش برد و باغهای با شکوهی از میوه که در دو ساحل رودخانه بود به من نشان داد. دیدن این باغهای بی حصار خالی از تماشا نبود، درختان میوه با شکوفه ها و گلهای الوان با هم مخلوط و تونل هایی تشکیل داده که اشعه آفتاب به زحمت در آنها نفوذ می کند. این اشجار به آزادی نمو می کنند و مفتول آهن و میخ و غیره که به آنها فشاروارد آورده دیده نمی شود، نام این نایب چاپارخانه محمود آقاخان و یکی از بابیان توانگر زنجان بود در حالی که باغهای خود را به من نشان می داد می گفت اینجا بهشت روی زمین است. این مرد مهمان نواز در مراجعت از من دعوت کرد که به خانه او بروم و به زن او سلامی بدهم و من با کمال میل دعوت او را پذیرفتم و بسی اشتیاق داشتم که وضع داخلی خانه او را ببینم و از نظم و ترتیبی که در این خانه برقراربود خوشم آمد در اینجا خدمتکاران زیاد که چمباتمه زده مشغول کشیدن قلیان باشند ندیدم. زن منحصر به فرد خان با دختر او آمدند و به من خوش آمد گفتند اینها با کمک خدمتکاران مشغول تهیه شام بودند، مادر تهیه شام را به دختر خود واگذارد و مرا به اطاقی برد که از زمین ارتفاعی داشت و باید از چند پله بالا رفت تا به آن وارد شد و مرا در روی یک فرش عالی کردستان که مانند مخمل بود نشاند و بعد به تهیه چای و قهوه پرداخت، طرز تهیه این دو مشروب را که زنان ایرانی با نظافت فراهم می کنند پسندیدم و در عین حال دختر قشنگ و خوش آب و رنگی که سرپرستی پلو را بر عهده داشت از نظر دور نمی داشتم، قیافه موزون و چشمان سیاه و درشت او را که پلکهای قشنگی احاطه کرده و در زیر ابروان به سیمای او جان می بخشیدند تماشا می کردم سر او با پارچه نازک پشمی که رنگ قرمزتندی داشت پوشیده شده و رنگ مفرغی چهره اش را برجسته نشان می داد، دو رشته موی کبود رنگی در روی شقیقه های او پیوسته در حرکت و مثل این بود که باهم بازی می کنند ولی توده گیسوان بافته درپشت سر افتاده بود، و به زیبایی او می افزود. .. به غیر از باغها و برج و باروی قدیمی خراب چیز دیگری که قابل تماشا باشد درزنجان وجود نداشت». حال با بررسی یافته های عناصر باستان شناسی و مطالعه در کتب تاریخی و جغرافیایی تاریخی که شمه ای از آن بیان گردید نگارنده کوشش دارد پیشینه تاریخی شهر را از ابتدای تکوین آن مورد بررسی قراردهد. مطالعات و بررسی های سیستماتیک در کیفیت استقرارهای نخستین و تکوین ابتدایی شهر به لحاظ استقرار ساختمانهای موجود، دشوار و در بعضی موارد غیر ممکن است. مع هذا نگارنده بر حسب مورد در تجدید بنای ساختمانهای داخل شهری که در آنها اقدام به احداث زیر زمین و پی سازی شده مطالعاتی انجام داده و به استناد مدارک و یافته های مذکور اظهار نظر می کند. نخستین استقرارهای انسانی در محل شهر کنونی متعلق به اواخر هزاره دوم قبل از میلاد است و علی رغم وجود شواهد ومدارک متعدد، بارزترین وجه مشخصه آن وجود نوعی سفال خاکستری رنگ، شاخص استقرارهای اولیه قوم آریایی است که بر روی خاک بکر قرار گرفته، وجود محوطه های تاریخی بررسی شده هم دوره شهرزنجان در گاوازنگ، قره تپه. منجوق تپه و قبرستانهای محوطه های مذکور در فاصله ۴، ۶، و ١٠ کیلومتری شهر فعلی، موجودیت شهر زنجان را در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد تأیید می نماید. استقرار مزبور درساحل چپ مسیلی که بعدها به خندق حفاظتی شهر تبدیل شده تکوین یافته است. حدود استقرار در این دوره مبتنی بر شواهدی است که تا حد زیادی در آن دخالت دارد، از حد غربی خندق فعلی تا (دروازه رشت) می باشد که آثار بر جستگی های آن در اوایل دوران پهلوی تسطیح شده است. در حد شرقی وجود مسیل مانعی طبیعی در جهت گسترش استقراردرجبهه مذکور است و در حد جنوبی که منتهی به خیابان فعلی امام می شود، در رقوم منهای ٢٧٠ سانتی متر آثار قبرستانی از اواخر هزاره دوم قبل از میلاد مشاهده می شود و در حد غربی، برجستگی های موجود دروازه رشت فعلی حدود تقریبی استقرار نخستین مرحله از شهر زنجان را که متعلق به استقرار اقوام آریایی است، می توان تبیین و مشخص نمود. قلت منابع مطالعاتی به لحاظ گسترش شهر فعلی که منطبق بر شهر تاریخی است عرصه مطالعات را در حد فاصل اوایل هزاره اول قبل از میلاد تا اوایل دوران ساسانی (اواخر قرن دوم میلادی) تنگ تر می نماید. بدین سبب سرنوشت شهر در مقاطع زمانی مزبور با مدارک ومنابع فعلی نسبتاً نامعلوم است. از دوران ساسانی که نظم اجتماعی خاصی بر جوامع حاکم شده و شهرسازی به معنای اخص کلمه همراه با قوانین و ضوابط مخصوصی بوده است، شهر زنجان نیز نظم و نسق یافته و بخشهای مختلف شهر با آهنگ خاص موجودیت پیدا کرده و به نام زندگان موسوم شده است.