محمد حکیم هیدجی (عارف شهیر ایرانی)
حکیم محمد « هیدجى» در زمره دانشوران اسلامی است که با وجود کسب کمالات گوناگون علمى هیچ گاه خود را بى نیاز از عبادات و بجاى آوردن فرائض و نوافل ندید و توانمندى در عرصه دانشورى را با فضیلتى که با اخلاق و تقوا به خود اختصاص داد، توأم ساخت و در واقع علم و ایمان را مکمل و متمم هم نمود و به همین دلیل به جاى آنکه در درّه خودیت به بام غرور برود، دامنه هاى دیانت را پیمود و خویشتن را به قله کرامت انسانى رسانید و در اقیانوس پژوهش به غواصى پرداخت و مرواریدهاى معرفت را بدست آورد و جان خود را از تعلقات دنیایى و پیوستگىهاى فناپذیر پیراست.
حکیم الهى و فیلسوف جهان تشیع حاج ملا محمد فرزند حاج معصوم على به سال ۱۲۷۰ه. ق مطابق ۱۲۳۳ه. ش در هیدج (چهارده کیلومترى شمال غربى ابهر به جانب زنجان شهر هیدج)دیده به جهان گشود و موجب شهرت آن گشت.
حکیم هیدجى دوران طفولیت را در خانوادهاى متدیّن و نیکوسرشت سپرى کرد و از همان اوان نوجوانى استعداد خود را در زمینههاى علمى و ادبى بروز داد. او بخشى مقدماتى را در موطن خویش از آخوند ملا محمد فرا گرفت.
اقامت در تهران
ملا محمد در سال ۱۲۹۷و به هنگامى که ۲۷بهار را پشت سر نهاده بود زادگاهش را به قصد اقامت در قزوین ترک نمود و در این شهر ادامه تحصیل را پى گرفت و از خرمن اندیشه سید على خوئینى قزوینى صاحب حاشیه بر قوانین میرزاى قمى توشهها برچید، او که در هیدج زندگى ساده و عارى از تکلف داشت، در قزوین و در مدرسه حسن خان روزگار را با عسرت و تنگدستى مىگذرانید، اینکه در برخى منابع ادعا شده که نامبرده مقدمات علوم دینى و حکمت را در زنجان آموخته به استناد منابع متعدد واقعیت ندارد. وى پس از هشت سال اقامت در قزوین و تکمیل معلومات نزد استادان برجسته این شهر، به سال ۱۳۰۵ه. ق و در حالى که ۳۵ساله بود به تهران عزیمت نمود، در شرح حالى که خودش نوشته چنین مىخوانیم،
« … بارى من بنده، حاجى ملا محمد آغاز شباب در مدرسه واقع در قریه مزبور ( هیدج) چند گاهى در قزوین به آموختن علوم رسمیه مانند نحو و صرف، منطق و معانى و بیان اشتغال داشته از آن پس در دارالخلافه تهران از بهشتى روان آقامیرزا حسین سبزوارى که سرآمد شاگردان دانشور یگانه و آموزگار فرزانه حاج ملا هادى سبزوارى علیه الرحمه البارى بود، بحرى از علوم کلامیه و رسوم ریاضیه استفاضه نموده…»
سبزوارى استاد هیدجى در مدرسه عبداللّه خان واقع در بازار بزّازان تهران ادبیات فقه و اصول تدریس مىکرد و شهرت بیشتر او به مهارت وى در ریاضى، نجوم و هیئت است و میرزا ابراهیم حکمی زنجانی از تلامیذ این دانشور است. موقعى که حکیم هیدجى به تهران رحل اقامت افکند حکیم میرزا میرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى ( ۱۳۱۴ – ۱۲۳۸ه. ق) آخرین دهه تدریس حکمت و فلسفه را در مدرسه دارالشفاى تهران طى مىکرد و نیز انسانى سالخورده به نظر مىرسید، حکیم هیدجى موقعیت این حوزه درسى پر فیض را مغتنم شمرد و چنین محفلى را درک کرد و مدتى در این مدرسه به تحصیل و تکمیل معارف تشیع و فنون فلسفى و عرفانى پرداخت، خودش به این موضوع اشارهاى روشن دارد:
« در محضر حکیم بارع و متأله شامخ آقا میرزا ابوالحسن متخلص به جلوه قدس سره اخذ معارف حقه و تحصیل فنون حکمیه کرده سایر علوم را از فقه و اصول و حدیث از هر کدام به لیاقت و مراتب استعداد خود استفاده نموده…»
از مختصات روحى این حکیم حالت شهامت در بررسى افکار قدماى حکمت و فلسفه است و گویى این صفت را از استادش جلوه آموخته بود و همچون وى برخى آثار معروف چون اسفار را به دید انتقاد مورد بحث قرار مىداد.
برخى تراجم نویسان خاطر نشان ساختهاند که حکیم هیدجى براى تقویت آموختههاى خود به عتبات عالیات رفته، از محضر اساتید عراق مستفیض شده است. مهدى مجتهدى نوشته است:
« به عتبات عالیات مشرف گشته، فقه و اصول خوانده، در فرا گرفتن معقول رنجها کشیده است.»
شیخ آقا بزرگ تهرانى نیز از نجف رفتن وى سخن گفته است. و معلم حبیب آبادى اظهار داشته است: حکیم هیدجى پس از ۲۰سال به تهران بازگشت و شهید مطهرى مىنویسد:
« ملا محمد هیدجى زنجانى… سفرى به عتبات براى تکمیل معلومات رفت و در آنجا نیز ضمن تحصیل علوم نقلى به تکمیل علوم عقلى پرداخت، پس از مراجعت به تهران خود حوزه درس داشت. طالبان حکمت از محضرش استفاده مىکردند…»
جواد محقق ذیل تذکره علماى شاعر و شعراى عالم از آیه اللّه حاج ملامحمد حکیم هیدجى سخن به میان آورده و ادعا کرده است:
« این حکیم زاهد و فقیه مجاهد و عالم عامل و عارف کامل پس از مقدمات علوم اسلامى در محل تولدش براى تکمیل تحصیلات راهى عتبات شد و در آنجا ضمن تحصیل فقه و اصول و تفسیر حدیث در فرا گرفتن فلسفه و علوم عقلى نیز رنج فراوان برد و تا چهل سالگى در همانجا اقامت گزید، وقتى به ایران بازگشت در تهران ساکن شد»
که در این نوشتار حتى اشارهاى به تحصیلات حکیم هیدجى در قزوین و تهران هم نشده است، هیدجى شرح حال خویش را نگاشته ولى به مسافرت به عتبات براى تحصیلات اشاره نکرده است و چنین مستفاد مىگردد تا آخر عمر در تهران ساکن بوده و حظّ آفاقى کمتر داشته است وى مىگوید:
« جز حج بیت اللّه الحرام و زیازت مشاهد مشرف ائمه (ع) به جایى مسافرت نکردهام»
و قطعا اگر چنین موضوعى واقعیت داشت، آن هم تحصیل چندین ساله در نجف و مانند آن امکان نداشت از آن بگذرد زیرا در همین زندگى نامه خود نوشت به پارهاى مسایل جزیى هم اشاره دارد.
بر کرسى تدریس
حکیم هیدجى پس از بهره مندى از محضر بزرگان حکمت و فلسفه و فقه و حدیث در مدرسه منیریه این شهر اقامت گزید، این مکان که چندین دهه در آن تدریس مىنمود از بناهاى امیر نظام حاکم تهران بود که خواهرش منیرالسلطنه – همسر ناصرالدین شاه – آن را تکمیل کرد و از این جهت آن را منیریه نامیدهاند. جنب مدرسه مزبور امامزاده سید ناصرالدین از اولاد حضرت امام زینالعابدین (ع)جد سادات طالقان واقع شده است که حکیم هیدجى ضمن تبیین معارف عمیق در قلمرو حکمت از فضاى معنوى این مکان مسکین نیز نصیبى داشت. گفته شده وى مدت سى سال در این مدرسه، معقول تدریس نمود و خود پنج سال قبل از رحلت خویش نوشته است.
« مدت بیست و پنج سال است در مدرسه منیریه واقع در جنب سید ناصرالدین به عنوان تدریس معقول به درس و بحث با طلاب مشغولیم».
منوچهر صدوقى شها چنین نگاشته است:
« شیخ العلماء العاملین مرحوم مغفور آخوند ملاعلى الهمدانى را شنیدم قدس سره به عصر ۱۲خرداد ۱۳۵۴ه. ش که آن بزرگوار (حکیم هیدجى) صاحب روحانیتى بود عظیم، مدام روى به قبله جلوس مىفرمودى و نافله شب ترک نگفتى و (کتاب) کافى (در حدیث) و امثال آن بر زیر مغنى و امثال (آن) نهادى…»
حکیم هیدجى تا آخر عمر به تدریس مشغول بود و هر کس از طلاب علوم دینى هر درس مىخواست، او مىگفت، شرح منظومه سبزوارى، اسفار ملاصدرا، شفا، اشارات ابو على سینا و حتى دروس مقدماتى همچون صرف و نحو را بیان مىکرد و از این برنامه هیچ دریغ نداشت و همه را مىپذیرفت.
شاگردان
برخى از تربیت شدگان حوزه درسى این حکیم والا مقام عبارتند از: آقا میرزا احمد آشتیانى آقا شیخ محمد تقى آملى، میرزا ابوالحسن شعرانى، آقا جمال نورى، شریعت سنگلجى، آقا میرزا محمد همدانى، آقا نورالدین شریعتمدار رفیع، آقا شیخ جعفر لنکرانى،آقا سید جعفر مرتضوى، حاج ملا نظر على هیدجى، آخوند ملا على همدانى مرحوم خرّمشاهى.
تراوش اندیشه
حکیم هیدجى عمر با برکت خویش را به تحقیق، تألیف و مطالعه آثار فلسفى و روایى صرف نمود و به کتاب اشتیاق شگرفى داشت، در سرودهاى زیبا این علاقه را به طرز جالبى در شیوایى وصف کرده است:
من مونسى گزیدهام از بهر خود مرا
یک لحظه در مفارقتش صبر و تاب نیست
خوش رو و نغز گو ادبآموز و نکته دان
هرگز نیاورد سخنى کان صواب نیست
گویند بى زبان سراینده بى صدا
رأیش به مثل و قال و سؤال و جواب نیست
حکیم هیدجى ضمن بررسى منابع تالیف شده توسط علماى سلف بر آنها حواشى و تعلیقات آموزنده و ارزنده مىنگاشت و خود نیز رسالاتى در موضوعات فلسفى، عرفانى، کلامى و ادبى به رشته تحریر در آورد. از آثار وى که مرغوب اهل علم و مطلوب دانشوران عرصه حکمت واقع شده، تعلیقهاى است بر منظومه سبزوارى در منطق و حکمت. رساله دخانیه و کتاب کشکول که به طبع نرسیده، ولى سروده هایش چاپ شده است.
طبع لطیف
حکیم هیدجى از دوران طفولیت ذوق شعرى داشت و در نوجوانى به سرودن اشعار فارسى و ترکى پرداخت. او در سنین بالاتر که دانستههاى فلسفى و اعتقادى خود را غنى نمود، شعر را به خدمت حکمت علمى و مواعظ و اندرزهاى ارزنده گرفت، او شعر و شاعرى را نه تنها به عنوان حرفه ادبى بلکه همچون تلاشى ذوقى مىدانست و در کنار سایر اشتغالات علمى و اجتماعى بدان مىپرداخت؛ بیشتر اشعارش از استحکام موضوع و مضمون حکایت دارد و به دلیل پرداختن به این مورد اهتمام به جنبه محتوایى کمتر به آرایشهاى هنرى و شعرى و جنبههاى تخیّلى مبادرت ورزیده است.
نخست در اشعار « مغنى» تخلص مىنمود، چنانچه در این شعر مىگوید:
من مونسى گزیدهام از بهر خود مرا
یک لحظه در مفارقتش صبر و تاب نیست
خوش رو و نغز گو ادبآموز و نکته دان
هرگز نیاورد سخنى کان صواب نیست
گویند بى زبان سراینده بى صدا
رأیش به مثل و قال و سؤال و جواب نیست
نمونهای از اشعار ترکی حکیم هیدجی
ساقی گئتیر ، نه دن ؟ او می خوشگواردن
می هانسی می ؟ او می کی فرقی یوخدی ناردن
گلدی نمه ؟ باهار ، گئدیبدی نمه ؟ قرار
جان دیر نئجه ؟ نزار نه دن ؟ هیجر یاردن
ائلیه ردیم آرزی، هارانی ؟ طرف گلشنی
گویلوم ائده ردی یاد ، هاچاقدان ؟ بهاردن
قوشلار گئنه اوخور هاردا ؟مرغزارده
کهلیک سسی گلیر هاردان ؟ کوهساردن
من سالمیشام الیمدن نمه نی ؟ مال و شوکتی
من ال گوتورموشوم ، نمه دن ؟ ننگ و آردن
مطرب ،بلی بویور ! من اولوم بیر ایاقه دور
نئیلیم ؟ آپار غمی ،نه و تایله ؟ چنگ تاردن
خلق و خوى
حکیم هیدجى بعد از رحلت والدش علایق ارثى را از ملک و مواشى پدر به برادران خود واگذار نمود و به حالت قناعت در تهران زیست و جز سفر حج و زیارت مشهد ائمه هدى (ع) مسافرت دیگرى ننمود. او به آنچه عمل مىکرد، دیگران را توصیه مىنمود و به هر چه مىگفت، عامل بود:
حکیم جلوه، استاد حکیم هیدجى موت اختیارى را به عنوان دلیل بارز تجرد نفس قبول داشت و یک بار هم موت ارادى در خویش پدید آورد. ولى مرحوم هیدجى منکر مرگ اختیارى بود و خلع و لبس اختیارى را محال مىدانسته، در بحث با شاگردان انکار و رد مىکرد، شبى در حجره خود پس از به جا آوردن فریضه عشا رو به قبله مشغول تعقیبات نماز بود که مردى روشن ضمیر وارد شد، سلام کرد آنگاه عصایش را در گوشهاى نهاد و گفت: جناب آخوند تو چه کار دارى به این کارها؟ آن مرد که صفاى نفس و نورانیت دل داشت، گفت: موت اختیارى، هیدجى گفت این وظیفه ماست بحث و نقد و تحلیل کارمان است، بى دلیل و برهان نمىگوییم، آن مرد بار دیگر گفت راستى قبول ندارى، حکیم زنجانى پاسخ منفى داد، او هم درنگ ننمود در برابر دیدگانش پاى خود را رو به قبله کشید و به پشت خوابید و گفت انا للّه و انا الیه راجعون و گویى که مرده است، حکیم هیدجى نگران شد در حال اضطراب و تشویش دوید و طلاب را خبر نمود، آنها نیز از دیدن این وضع آشفته شدند، سرانجام بنا گردید خادم مدرسه تابوتى بیاورد و شبانه او را به فضاى شبستان مدرسه ببرند تا فردایش براى استشهادات و تجهیزات آماده شوند، ناگاه آن مرد از جا برخاست و گفت بسم اللّه الرحمن الرحیم و رو به هیدجى نمود، لبخندى زد و اظهار داشت: حالا باور کردى، وى گفت: به خدا باور کردم ولى امشب جانم را از هراس گرفتى! پیر مرد در خاتمه گفت: آقا جان معرفت تنها از طریق درس خواندن به دست نمىآید، عبادت نیمه شب، تعبّد، راز و نیاز و مانند اینها هم لازم است، اینکه تنها بخوانید و بنویسید و بگویید کفایت نمىکند، از همان شب هیدجى روش گذشته را عوض نمود، نیمى از اوقات را براى مطالعه و تدریس و تحقیق قرار داد و نیم دیگر را براى تفکر در قدرت و آفرینش الهى، ذکر و عبادت خداوند عزوجل، او شبها توجه و اقامه نماز شب را جدىتر انجام مىدهد و به جایى مىرسد که دلش به نور خداوند منور و سرّش از غیر و او منزه و در هر حال انس و الفت با خداى خود داشته و از سروده هایش این حالات زاهدانهو عابدانه هویداست.
مرتضی مطهری از تهذیب نفس و صفاى نفس او سخن گفته است. اهل مزاح و خوشرویى هم بود و با آخوند ملا قربانعلی زنجانی فقیه حامى مشروطه مشروعه مراوده داشت.
از دامگاه تا آرامگاه
حکیم هیدجى از آن دسته انسانهاى بود که به دنیا به عنوان دار عبرت و مزرعه آخرت مىنگریست و کوشید تا در ایام کوتاهى زندگى دنیوى توشه هایى براى جایگاه ابدى و خانه جاویدان تدارک ببیند، آن چنان خود را در چشمه معرفت شستشو داد که دیگر به امور فناپذیر هیچ گونه تعلّقى نداشت و حتى تن خویش را قفسى مىدید که روان او را در بند کرده بود.
در فرازهایى از وصیّت نامه خود خاطر نشان نموده است: اختیار جنازهام با آقاى حاج سید حسن لاجوردى است، تتمه وصایا از دوستان و رفیقان خواهش دارم که هنگام حرکت جنازهام عمامهام را بالاى عمارى قرار ندهند و در حمل آن به اختصار کوشند، هیاهو لازم نیست، براى برقرارى مجلس ختم براى کسى اسباب زحمت پدید نیاورند و دوستان مسرور و خندان باشند چرا که از زندان محنت و بلا رهایى جستم و از دار غرور به سراى سرور پیوستم و به جانب مطلوب خویش شتافتم، حیات جاویدان یافتم اگر جهت مفارقت از یکدیگر محزون و افسرده مىباشید، به زودى تشریف آورده انشاء اللّه خدمتان مىرسیم، هر گاه وجهى مىداشتم وصیت مىکردم شب دفن که لیله وصالم است، دوستان انجمنى فراهم آورده شاد باشند و به یاد ایشان من نیز خوشحال شوم، بارى با این همه اظهار دلیرى نهایت هول و هراس دارم ولى به فضل پروردگار و شفاعت اولیاء حق امیدوارم، به همه دوستان سلام و التماس دعاى خیر از همگان دارم همه گونه حق در ذمه من دارند، مرا حلال نمایند.
طلاب مدرسه منیریه نقل کردهاند: مرحوم هیدجى هنگام شب همه طلاب را جمع کرد و نصیحت و اندرز مىداد و به اخلاق اسلامى فرا مىخواند و بسیار شوخى و خنده مىنمود و ما در شگفت بودیم مردى که شبها پیوسته در عبادت و تهجد بود، چرا این مزاح مىکند و ما را به عبارات نصیحت مشغول مىنماید و از حقیقت امر خبر نداشتیم، هیدجى نماز صبح خود را در اوّل فجر صادق خواند و سپس در حجره خود آرمید پس از ساعتى که در حجره را گشودند، دیدند رو به قبله خوابیده، رحلت نموده است.
زمان ارتحال این عالم جامع در معقول و منقول را آخر ماه ربیع الاول سال ۱۳۴۹ه. ق مطابق تابستان ۱۳۱۴ه. ش نوشتهاند. ، مرتضی مطهرى سال فوتش را ۱۳۳۹ه. ق ( ۱۳۱۴ه. ش) مىداند، جنازهاش را بر حسب وصیت او به قم حمل نمودند و بعد از اقامه نماز میت توسط آیه اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری در قبرستان بابلان واقع در شمال شرقى بارگاه حضرت معصومه دفن نمودند و بر مرقدش گنبدى نیز ساختهاند و مادر او در جوار قاضى سعید قمى دفن شده است.
بخش هایی از فیلم حکیم هیدجی زنجانی: